اَز هَمِـہ دُنیآ میشِـہ دِل بُریدُ ,, تَمآمِ زندِگی رو آتیش ڪِشیدُ ,, تَنهآ تو رو دآشتُ بِـہ لَحظِـہ خو ڪَرد دَستِ تَمآمِ زندِگی رو ” رو ڪَرد ,, مِثلِ دوبآرہ بودَنآیِ تآزہ ,, یِـہ حِسِ خوبِ ڪَشفِ حَلِ رآزہ ,, [!] ×
اَز هَمِـہ دُنیآ میشِـہ دِل بُریدُ ,, تَمآمِ زندِگی رو آتیش ڪِشیدُ ,, تَنهآ تو رو دآشتُ بِـہ لَحظِـہ خو ڪَرد دَستِ تَمآمِ زندِگی رو ” رو ڪَرد ,, مِثلِ دوبآرہ بودَنآیِ تآزہ ,, یِـہ حِسِ خوبِ ڪَشفِ حَلِ رآزہ ,, [!] ×
سخت است فراق عزیز و تنها ماندن
سخت است بر جای ماندن و راکد زندگی کردن همچو چشمه خشکیده مقروض
بی او زندگی را در جام لحظه ها تهی میکنم میکنم
و صورتم از تلخی ان در خود می تکد
بی او زندگی را در فریاد بی صدا تجربه میکنم
روحم اواز رفتن دارد و فریادم
در فضای خالی از صدا می ماند
در کوچه های تاریک و سرد شهر من
هزاران صدای خوش زنده
با هزاران گام خسته و برهنه می گذرد
در کوچه های خالی و سرد شهر من صداست که منتظر است
خاطره ها به خواب رفته اند
و من پشت پنجره بسته به انتظار نشسته ام